قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم اسم عزیز، شفیع المذنبین، جوده بلاء المهیمین، مقصوده، ضیاء الموحدین، عهوده، سلوة المحزونین، ذکره، حرفة المستمیحین شکره، رداوه، کبریاوه سناوه، سنائه بهاوه و بهاوه علاوه.


نام خداوندى که صنایع شیرین و بدایع زیبا کرد، سرائر عدم در صحراى وجود آشکارا کرد، طبایع متضاد بسته آب و آتش و خاک و هوا کرد. از قطره باران لولو لالا کرد، از آب دهن عسل مصفى کرد، از فضلات طبیعت گاو، عنبر سارا کرد، آب زلال نتیجه سنگ خارا کرد، یاقوت احمر تعبیه صخره صما کرد، عیش خلایق مهنا و اسباب بندگى مهیا کرد، هر چه بایست عطا کرد، و هر چه شایست پیدا کرد و آنچه کرد بسزاى خویش نه بسزاى ما کرد. الهى در ذات بى نظیر و در صفات بى‏یارى، عاصیان را آمرزگارى و مفلسان را راز دارى، زیبا صنع و شیرین گفتارى، عالم الاسرار و معیوبان را خریدارى، درمانده را دستگیر و بیچاره را دستیارى.


هواک سمیر قلبى المستطار


و ذکرک فى مجارى السر جار

و کنت ملکت فى امرى اختیارا


فحکمک فى الهوى سلب اختیارى‏

اى مونس دیده با ضمیرم یارى


اندر دل من نشسته بیدارى‏

گر باد گرى قرار گیرد دل من


از جان خودش مباد برخوردارى

یا أیها النبی اى پیغامبر مطهر، اى مقتداء بشر، اى برج دلالت را ماه انور، اى درج رسالت را در ازهر، اى بر سر سیادت افسر، اى بر افسر سعادت گوهر، اى عنوان نامه جلالت نام تو، اى طراز جامه رسالت احکام تو، اى سرمایه دین کلام تو، اى پیرایه شریعت اوهام تو، اى فلک چاکر و ملک غلام تو، اى حاملان عرش و ساکنان فرش خدام تو.


سر سروران بسته دام تو


دل دلبران دفتر نام تو

بیک دم دو صد جان آزاد را


کند بنده یک دانه از دام تو

بسا عقل آسوده دل را که کرد


سراسیمه یک قطره از جام تو

فرمان چیست از درگاه عزت بعالم نبوت؟ اتق الله بپناه تقوى شو که همه نیکوئیها در تقوى است، همه شایستگیها در تقوى است، عالم تقوى را بدایت نیست، هر که قدم در راه دین نهاد در هر مقامى که رسد او را از تقوى گزیر نیست، از ابتداء انسانیت در گیر که ادنى الدرجات است تا انتهاء نبوت که اعلى الدرجات است، همه را بتقوى فرمودند: قرآن مجید فرمود یا أیها الناس اتقوا ربکم اى نقطه انسانیت با تقوى باش که ازوت گزیر نیست. یا ایها النبی اتق الله اى نقطه نبوت بپناه تقوى شو که بى‏تقوى هیچ کار روان نیست. اى سید! درجات تقوى را نهایت نیست. آنچه در اول قدم پناهگاه تو آمد در تقوى، در قدم ثانى گریزگاه تو آید که حسنات المریدین سیآت المقربین چون از آن قدم در گذرى استغفارى میکن و الیه الاشارة


بقوله (ص): انه لیغان على قلبى فاستغفر الله فى الیوم سبعین مرة معاشر المسلمین! تقوى سلطانى قاهر است هم درین سراى و هم در آن سراى، جهد آن کنید بحمایت او شوید تا از رنج هر دو سراى رستگارى یابید، فردا که خلق سر از خاک بر آرند دوزخ را فرمان دهند تا سیاست خویش آشکارا کند، هیچ کس از مکلفان ازو نجهد، انبیا و اولیا و اصفیا همه را ثعبان‏وار بخویشتن کشد. قرآن عظیم از عموم این حال خبر داد که و إنْ منْکمْ إلا واردها کان على‏ ربک حتْما مقْضیا هیچ کس از شما نیست که نه در دوزخ شود و آنجا که قضاء ربوبیت است، شدن شما در دوزخ حتم است و چون در شدید هیچ چیز ازو نجات دهد مگر تقوى، فتوى قرآن چنین است ثم ننجی الذین اتقوْا متقیان ازو رستگارى یابند و آن دیگران که بر خود ظلم کرده‏اند که بى‏سرمایه تقوى از دنیا بیرون شده‏اند در چنگ قهر او بمانند، نوحه و زارى در گیرند که «یا حسْرتى‏ على‏ ما فرطْت فی جنْب الله» اى جوانمرد! هر چه تو امروز بپناه او شوى همه با تو تا لب گورست، چون ترا در لحد نهند باز گردد، جز تقوى که درین سراى و در ان سراى مصطفى (ص) گفت: «کل حسب و نسب منقطع یوم القیمة الا حسبى و نسبى فاین المتقون‏ همه حسب‏ها را داغ کنند و همه نسبها را پى کنند و تقوى را گویند بیا که امروز روز بازار تو است هر کرا از تو نصیبى بود در دنیا بر قدر نصیب او او را بمنزلى فرو آر، آشنایان خویش را فی جنات و نهر فرو آر، خادمان خویش فی مقْعد صدْق فرو آر، عاشقان خویش را در حضرت عندیت عنْد ملیک مقْتدر فرو آر، ما در ازل حکم چنان کردیم که إن الْمتقین فی جنات و نهر، فی مقْعد صدْق عنْد ملیک مقْتدر. آشنایان تقوى کسانى‏اند که بپناه طاعت شوند، از هر چه معصیت است و حرام بپرهیزند، خادمان تقوى ایشانند که بپناه احتیاط شوند، از هر چه شبهت است بپرهیزند، عاشقان تقوى ایشانند که از حسنات و طاعات خویش از روى نادیدن چنان پرهیز کنند که دیگران از معاصى پرهیز کنند. بو القسم نصر آبادى از خواص متقیان بود، او را گفتند تقوى چیست؟ از حال خویش در تقوى خبر داد گفت: ان یتقى العبد ما سوى الله قوله: و توکلْ على الله و کفى‏ بالله وکیلا التوکل سکون القلب بوعد الحق. و قیل التوکل تحقق ثم تخلق ثم توثق ثم تملق، تحقق فى العقیدة و تخلق باقامة الشریعة، و توثق بالمقسوم، و تملق بین یدیه بحسن العبودیة. توکل شرط ایمان است و عماد توحید و محل اخلاص و دخیل محبت. قال الله تعالى: و على الله فتوکلوا إنْ کنْتمْ موْمنین، إن الله یحب الْمتوکلین، و منْ یتوکلْ على الله فهو حسْبه توکل از بنده آن گه درست بود که یقین داند که بدست کس چیز نیست، و ز حیلت سود نیست و عطا و منع جز بحکمت نیست و، قسام مهربان است و غافل نیست. بو یزید بسطامى با گروهى از مریدان بر توکل نشسته بودند مدتى بگذشت که ایشان را فتوحى بر نیامد و از هیچ کس رفقى نیافتند.


بى‏طاقت شدند، گفتند: اى شیخ اگر دستورى باشد بطلب رزقى رویم؟. شیخ گفت اگر دانید که روزى کجاست روید و طلب کنید. گفتند پس تا الله را خوانیم و دعا کنیم تا این فاقت از ما بردارد؟


گفتا اگر دانید که شما را فراموش کرده برخوانید و دعا کنید، گفتند: اى شیخ بر توکل مى‏نشینیم و خاموش مى‏باشیم، گفتا: خداى را آزمایش میکنید تا هیچ مى‏گوئید؟ گفتند اى شیخ پس حیلت چیست؟ شیخ گفت: «الحیلة ترک الحیلة» حیلت آنست که اختیار و مراد خود در باقى کنید تا آنچه قضاست خود میرود.


اى جوانمرد! حقیقت توکل آنست که مرد از راه اختیار برخیزد دیده تصرف را میل در کشد، خیمه رضا و تسلیم بر سر کوى قضا و قدر زند، دیده مطالعت بر مطالع مجارى احکام گذارد تا از پرده عزت چه آشکارا شود و بهر چه پیش آید در نظاره حال چون مرد بدین مقام رسد کلید گنج مملکت در کنار وى نهند، توانگر دل گردد و فردا که روز بازار و هنگام بار بود و خلق را بر عموم سوال کنند که میفرماید: فو ربک لنسْئلنهمْ أجْمعین، این جوانمردان که بر مقام توکل بر استقامت بودند و در منازل عبودیت صدق بجاى آوردند، ایشان را سوال کنند، و لکن سوال تشریف نه سوال تعنیف و سوال عتاب.


و ذلک قوله: لیسْئل الصادقین عنْ صدْقهمْ، مصطفى را (ص) پرسیدند که کمال در چیست؟ جواب داد که: گفتار بحق و کردار بصدق. و گفته‏اند صدق را دو درجه است یکى ظاهر یکى باطن، اما ظاهر سه چیز است: در دین صلابت و در خدمت سنت و در معاملت حسبت و آنچه باطن است سه چیز است آنچه گویى کنى و آنچه نمایى دارى و آنجا که آواز دهى باشى و بدان که هر رونده که منازل راه دین برد و مقامات اعمال و احوال گذاره کند، بهر منزل که رسد فرض عین وى آنست که صدق از خود طلب کند و حقیقت ان از خویشتن باز جوید، و بظواهر آن قناعت نکند، تا آن مقام او را درست شود، زاهد در زهد و محب در محبت و مشتاق در شوق و متوکل در توکل و خائف در خوف و راجى در رجا و راضى در رضا، و هیچ مومن ازین احوال خالى نباشد، ور چه اندکى بود لکن ضعیف بود و چون قوتى در وى آید بتأیید الهى و مددى در پیوندد از توفیق ربانى او را در آن مقام صادق، و هو المشار الیه بقوله: إنما الْموْمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لمْ یرْتابوا و جاهدوا بأمْوالهمْ و أنْفسهمْ فی سبیل الله أولئک هم الصادقون.